روزهای زندگی بچه های من

مسیح عزیزم سلام .امروز 19 آبانه و به قمری (25 ربیع الاول یعنی دو روز دیگه تولد 2 سالگی شماست ).شاید اشتباه کردم و این دو ماه که آبجی ساره کلاس مجازی داشت از شیر دادن به شما لذت نبردم .چون دیگه خیلی سمج شده بودی و من اکثر وقت ها کار داشتم اما تو دوست داشتی شیر بخوری .بعد از کلی درگیری با خودم دیروز صبر زرد استفاده کردم و شما ترک کردی .و حالا دیروز تا حالا من موندم و گریه های خودم و شما و عذاب وجدان برای اینکه نکنه زود بود .چرا تاریخ قمری را ملاک گذاشتم ؟.هنوز یک ماه دیگه وقت داشتی .چرا ؟چرا ؟و چراهایی که باعث سر درد خودم شده . و اینکه نکنه ساره و علی فکر کنن که چرا مامان بهمون دروغ گفته و تلخ نشده .شاید این حرف درستی نباشه که ما به بچه هام...

خانم همسایه ما همسرش برای 6 ماه رفته پاکستان سرکار .و این خانم با 4 تا بچه (9 ،7،4،2 ساله )تنها است .از دیروز که بهم گفت تا حالا همش دارم فکر می کنم که سخته تنهایی سر و کله زدن با بچه ها .انگار پدر بچه ها شب میاد خونه من تازه می تونم خستگی در کنم (البته ممکنه .چون اکثر مواقع همسری نشسته خوابش برده 😅😉)تاحالا برای خودم پیش اومده که یک ماه تنها باشم اما با یه بچه 2 ساله .اما با این اوضاع که بچه ها تمام وقت توی خونه هستن فکرش را هم نمی تونم بکنم ............................میرم به عالم بچه گی خودم .مامان من هم با 4 تا بچه اکثرا توی روستا تنها بود و پدرم توی شهر کار می کرد .نه تلفن بود و تماس تصویری و نه خبر .اما خوب دو هفته یه بار می اومد .و ماد...

گاهی وقت ها از اینکه تصمیم گرفتم سه تا بچه بیارم تعجب می کنم (بماند که چهارمی هم دوست داشتم😅😅😜)جدیدا خسته میشم .انگار این سومی کمر بسته که کارهایی که اون دو تا نکردن را انجام بده از پرت کردن قابلمه از بالای اپن گرفته تا با ز و بسته کردن مداوم در فریزر .(شاید قیمت جنس ها را که میدونم بیشتر عصبی میشم .)اما این را هم یادم میاد که این رفتار ها همش یه مرحله از رشد بچه اس.👍پس از خدا میخام که صبر و حوصله زیادی بهم بده و اینکه با داد زدن روزهای بچه هام را خراب نکنم .اونها از من انتظار مهربونی و خوش اخلاقی دارن ....

ما مامانا باید خیلی مواظب خودمون باشیم که مریض نشیم و اگر هم بیمار شدیم نخوابیم 👪خانواده منتظر یه غذای گرمه .😅

از بدیهای قرنطینه بودن اینه که بچه هر کاری را یاد میگیره😆مسیح امروز یاد گرفته بشکن بزنه .انگشت هاش را به هم میزنه و با دهنش صدا در میاره و ذوق می کنه .😘😍

ساره عزیز هر بار که یه کارتون میبینیم بعدش اسمش را دوست نداره و دوست داره شخصیت کارتون اسمش باشه .امشب هم بعد فیلم گفت :بعد از این به من بگید "اریکا"....................من اسمم را دوست ندارم 😔ازش پرسیدم اریکا یعنی چه ؟نمی دونست .گفتم ما به مایع ظرفشویی میگیم "ریکا"وقتی مایع ظرفشویی داره میریزه میگیم اااااااااااااااریکا ریخت 😅 اون هم خندید .

رفتم تو حیاط .بهم میگه مامان من جاروگر شدم .میگم یعنی چی؟با ذوق آشغال ها را بهم نشون میده و میگه من زود حیاط را جارو زدم .منظورش رفتگر بوده .