ادامه عید فطر (۱۴۰۰/۲/۲۴.جمعه)
Useصبح بابا گفت بریم بیرون ناهار بخوریم .به خاطر کرونا این دو روز قرار بود راهها بسته باشه .پس ما هم بیرون شهر نمیتوانستیم بریم .بقیه مرغ دیروز را الویه درست کردم و وسایل را جمع کردیم بریم شیدان ( کوههای بهارستان )علی از اون دفعه که مار دیده بود میترسید و میگفت اونجا نریم دیگه . دوچرخه بابا و ساره را برداشتیم .علی هم اصرار کرد دوچرخه اش را بیاریم .بابا گفت بدون کمکی .. علی اولش گفت نمیتونم اما بعد که کمکی را باز کردیم کلی ذوق کرد و قرار شد جایزه پفک بخریم . رفتیم دنبال آبجی ساره و رفتیم .جای جدیدی را بابا پیدا کرده بود .قشنگ بود و سایه هم به خاطر تخته سنگ ها بود اما پر از مگس بود . 👆👆در حال ناهار خوردن...