آرزوی قطار
بچه های عزیزم سلام 😍
ما توی مرداد ماه بلیط هواپیما برای رفت مشهد و بلیط قطار برای برگشت مشهد گرفتیم اما وضعیت کرونا سیاه شد و کنسلش کردیم .بعد دوباره بلیط گرفتیم اما اصلا به شما نگفتیم .تا ساعت ۳ پنجشنبه .یعنی سه ساعت قبل از حرکت.میخواستیم حسابی غافلگیر بشید .یواشکی همه وسایل را جمع کرده بودم .خوشحال شدید ..البته ساره گفت چرا دیر بهمون گفتید .
موقع سوار شدن خیلی ذوق داشتید .پذیرایی و اون مرتب چیدنش براتون جالب بود .👇
برای شام هم رفتید رستوران قطار .( من دیر اومدم چون لم داده بودم و فیلم میدیدم 🤗که البته شما اعتراض کردید که چرا میخام فیلم ببینم .چرا کارتون بچه گونه نداشتن و...).
غذای رستوران به نظرتون خوب نبود ( جوجه و پلو )و همون اسنک هایی که آورده بودم را خوردید .
تازه صبحانه هم شیر و کیک بود .خوشحال تر شدید .( از نظر شما بچه ها صبحانه شیک😋)
برای رفتن قطار با یه دو ساعت تاخیر رسید و یه کم خسته شدید .میگفتید دوست داریم بریم آبگرم مرتضی علی (شهر طبس.چند بار با ماشین رفتیم اونجا هم سر زدیم.اما گفتیم با قطار امکانش نیست .)به این نتیجه رسیدید که قطار هم خوبه ،اما یه بار دیگه با هواپیما بیایم و بعد با ماشین خودمون .با ماشین بیشتر خوش میگذره .
👇اینم عکس من( مامان).
👇این عکس مال روز اول هست .برای نماز ظهر رفتیم حرم امام رضا(ع).( قرار بود تو این سفر یک وعده مهمانسرای امام رضا غذا بخوریم .طبق برنامه فردا بود .اما بعد نماز پیام داده بودن که امروز هست.)اتفاقا از امروز مهمانسرا باز شده بود و همونجا ناهار خوردیم .
روز دوم با مترو ناهار را برداشتیم و رفتیم پارک وکیل آباد .یه کم راهش زیاد بود اما بد نبود ( قرار پارک ملت داشتیم وقتی دیدم مترو تا وکیل آباد میره نظرم عوض شد .)
👇اینجا علی داره به مسیح کمک میکنه که از پله بالا بیاد با هم رفتن توی رودخونه بی آب(چهار سال پیش که اومده بودیم اینجا از این رود خونه آب میرفت 😔)علی عزیز و مهربونم امیدوارم همیشه توی زندگی هوای همدیگه را داشته باشید .❤️
👇اسم این دوچرخه« یادگار پدر » بود .
ناهار مرغ پخته بودیم ( چون من برای نماز صبح رفتم حرم و بابا زحمت سرخ کردن مرغ را کشیده شده بود و من که اومدم ادویه هاش را اضافه کردم🤣🤣)عالی شده بود .
بعد یه کم پیاده روی کردیم تا رسیدیم به باغ وحش .
👇اینم چند تا از حیوان های باغ وحش.خیلی طول نکشید دیدنشون .علی و ساره گفتن که خیلی جالب نبود .علی گفت که حیوون هوایی که من دوست داشتم نداشت، زرافه و فیل نداشت .من هم فکر کردم الکی نفری ۲۰ هزار تومان دادیم .فقط تو چند تا قفس ها ببر بود .انگار زاد و ولد ببرها زیاد بوده😂
عصر دوشنبه رفتیم حرم .ساره کلاس زبان داشت و یه کم غر زد که چیزی نمی شنوم و من اصرار داشتم علی صدای نقاره را گوش بده .وسط صحن انقلاب نشستیم پر از سر و صدا.( ساره جون کلاس همیشه هست اما این حس و حال مشهد فقط مال الانه🥳)بعدش علی برا خودش نوشتن تمرین کرد و مسیح با بابا نقاشی کشید و ساره به دوستش عسل زنگ زد و پیام بازی میکردن .
🖕این را ساره برای دوستش فرستاد .بعدش رفتیم فروشگاه حرم .علی کتاب « قصه های خوب برای بچه های خوب» خرید .مسیح هم یه پازل برداشت .اما ساره جون گیر داد که من میخام برم شهر کتاب .🧐🧐🧐
روز سه شنبه هم رفتیم مثلاً خرید .فقط زعفران برای سوغاتی خریدیم .
ساره اسلایم و یه سرویس گردنبند خرید .علی هم انگشتر و یه قفل کوچک خرید
.بعد نماز رفتیم خونه مهدی خاله مهمونی .چهارشنبه هم رفتیم برای نماز ظهر حرم .دوباره فروشگاه کتاب .ساره انگشتر و سر کلیدی خرید و علی و مسیح هم کتاب .
👇این طرح انگشتر ساره جونه.من دوستش دارم قشنگه.
👇اوج خوشبختی بچه گانه 🤗🤭خدایا شکرت ..
👇منتظر پیاده شدن و کشیدن چمدان شیک ❤️
خوشحالم که به سلامت رفتیم .دعا میکنم کرونا تموم بشه تا دیگه بدون نگرانی و استرس بریم بیرون .🤲
برای شما بچه های عزیزم دعا میکنم که همیشه شاد و سلامت باشید و بتونید به سفرهای خوبی بروید با پووووول زیاد 🤗