علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
مسیحمسیح، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
سارهساره، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
نی نی وبلاگم.نی نی وبلاگم.، تا این لحظه: 1403 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
بابا حسینبابا حسین، تا این لحظه: 1402 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 1403 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

روزهای زندگی بچه های من

مامان گاهی عصبانی،،، اکثرا مهربون

یه چهارشنبه بی تلویزیون

1400/2/28 8:41
نویسنده : مادر خانه دار
162 بازدید
اشتراک گذاری

سحر من هنوز برای تلویزیون ناراحت بودم .انگار خودم هم به بودنش عادت کرده بودم .بد نبود گاهی که کار داشتم مسیح را سرگرم میکرد.

این که ساره موقع سحر فهمید که من پکرم.

اما خوب بهشون گفتم زندگی ادامه داره....

علی امروز توی کتابخونه فرشته نوبت تست داشت. دوشنبه هم اشتباهی برده بودمش یکم گریه کرده بود اما راضی شده بود که امروز بره.

امروز همه با هم رفتیم البته بدون بابا چون بابا سر کار بود.. تستش یه کم طول کشید و سارا ناراحت شد چون کلاسش شروع شده بود اما باز به موقع رسیدیم.

این جواب تست علی بود. 👆👆

بعد از ظهر می خواستم برم برای ساره جایزه بخرم به خاطر اینکه تمام روزه هاشو گرفته البته به جز یکی 😘😘😘

بابا امتحان داشت✌️👎

پس علی و مسیح هم با من اومدن ..اولش رفتیم قابلمه فروشی. علی قابلمه خرید ..

ساره سرویس آشپزخانه و یه قابلمه صورتی بزرگ خرید ساره گفت می خوام غذای واقعی بپزم.

بعد رفتیم پفک هندی ،آلوچه ،پشمک حاج عبد الله ( برای ساره) ،حاجی بادومی( برای علی)خریدیم ....❣️

قرار بود علی فقط قابلمه بخره و فردا با  بابابره لگو بخره اما دوباره رفتیم توی اسباب بازی فروشی ..علی بعد از کلی حرف زدن یه لگوی قشنگ خرید ۱۰۰ هزار تومان🧐🧐 رنگهای قشنگی داشت. ساره هم کلی دل دل کرد که عروسک بخره اما آخرش نخریدیم کالاسکه هم نخریدیم..

ساره جون کلی چیز میخواست لوازم آرایش ،باربی.

آخرش تصمیم نگرفتیم .سرویس آشپزخانه پلاستیکی خریدم از همون سبد دارها که دوست داره.برای مسیح هم موتور پیچ دارخربدم .

علی واقعا خوشحال بود .اما گفت که با بابا لگو خریدن بیشتر کیف میده .( خودم قبول دارم چون بابا همه حواسش به علی و لگو هست .اما من تو مغازه مسیح و ساره را هم داشتم .و کمتر به علی رسیدم 😔😔)

مسیح هم موتور را به بابا نشون میداد و می‌گفت « مامان».چون من سریع براش خریدم و آوردم تو ماشین بهش دادم .کل پیچ ها را باز کرد و بعد به یکی از ما می‌گفت براش ببندیم .

بعد از اینکه اومدیم از خرید تازه بابا امتحان داشت و سعی کردیم یک ساعت آروم و بیصدا باشیم .😔البته علی و مسیح سر لگو دعوا کردن ...

امیدوارم همیشه خوشحال و شاد باشید و هر روز زندگی شما عید باشه  ♥️♥️♥️

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)