عکس
👆مسیح و مادر منچ بازی میکنند.(۱۴٠۱/۱۲/۱۴یکشنبه)
👆پل مارنان... پنجشنبه ۱۴٠۱/۱۱/۲۷.. ناهار بردیم... آب رودخونه باز بود...
علی و مسیح و بابا شطرنج بازی میکنن..
👆گلپایگان.. جمعه۱۴٠۱/۱۲/۵.. تاش برای روشن کردن آتش.... وبرف بازی
👆همان گلپایگان.... 😍
👇عکس پروفایلی ساره جون... گلپایگان🤩
👆علی عزیزم.. که گلپایگان را برای خرید نان بابلو و عسل دوست داره...... ذوق کرده.... 😘
👆نوشته علی مهر بانم ۱۴٠۱/۱۲/۹
👆وقتی داشتم برای علی املا میگفتم و مسیح کاملا یواشکی وسایل علی را برداشته و وسیله برقی میسازه🤗
👆کیک تولد من مادر... همسر عزیز زحمت کشیده بود...(۱۴٠۱/۱۱/۱۱)😍عکس های خودمون را نمیذارم....
👆علی مهربانم یک هفته صبح ها نمازش را میخواند.. امیدوارم همیشگی باشد....
👆روزی که با ساره رفتم شهر کتاب برای تولد مجتبی کتاب بخریم .... این همه خریدیم...(۹بهمن ۱۴٠۱)وهنوز به مجتبی هیچکدام را ندادیم. 🤒
👆یکشنبه۱۴٠۱/۱۱/۲هر سه تا را بردم دکتر (ساره، علی، مسیح) سرفه میکردن.... بساط این هفته...
👆صبح جمعه۱۴٠۱/۱۱/۷بچه ها با همراهی پدر عریز رفتن دوچرخه سواری.... هایپر استار هم رفته بودن.... سرفه و کلی آشغال خوشمزه. 😪
👆کوه صفه... عصر جمعه ۱۴٠۱/۱۱/۷..... تازه بعد از یک هفته سرماخوردگی دوباره رفتیم کوه.... یک ربع برف واقعا قشنگی بارید......