خوشگذرونی های خانوادگی
پنجشنبه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳برای ناهار رفتیم رستوران محمد .درچه .و بعدش هم باغ پرندگان.البته اصلا بهتون نگفتیم تا وقتی رسیدیم رستوران .ذوق کردید که شیک بود .علی و مسیح کباب گرفتن و ساره و من و همسری هم بریون گرفتیم.علی به این نتیجه رسید که بریون هم خوشمزه هست و دفعه دیگه هر دو تا را سفارش میده.
بعد ناهار رفتیم باغ پرندگان .کلی طاووس داشت.
👇🏻اینجا بچه ها دارن شکوفه میخورن و پرنده ها را هم شریک میکنن .ظرف شکوفه یه کم جلوتر از دست مسیح ول شد و مرغ ها سریع همش را خوردن😅
برای شام هم رفتیم خونه مامان جون .با کلی ذوق تعریف کردید که رفتیم رستوران .با بابا گفتیم ماهی یکبار بیایم رستوران البته اینجا یه کم قیمتهاش بالا بود ( در مقایسه با خیلی قبل تر که میاومدیم😔😔)
و جمعه ۱۴۰۰/۱۰/۲۴جمعه با دوستامون (سمیه ها ،سپیده و عاطفه با خانوادهاشون )رفتیم کوههای شیدان به صرف آش رشته .که همونجا درست کردیم
سر گرم درست کردن آش بودم و یادم رفته چند تا عکس مخصوص نی نی وبلاگی بندازم( صورت توی عکس مشخص نباشه ) حالا یه عکس گروهی میذارم)
خیلی باد می اومد و برا برگشت نتونستم خیلی دوچرخه سواری کنم.بعد رفتیم وسایل را گذاشتیم خونه و برای شام رفتیم خونه مادر...
شنبه ۱۴۰۰/۱۰/۲۵
ساره امروز کلاس زبان نداشت( ساعت ۴ شنبه و دوشنبه کلاس داره)ما هم تصمیم گرفتیم با مترو بربم کوه صفه .البته حسین هم میخواست با همکاراش بره .ما تا خوابگاه رفتیم با مترو و بعد حسین ماشین را گذاشته بود خوابگاه .سوییچ را داده بود نگهبانی.ما تا صفه با ماشین رفتیم و دوساعت کامل برا خودمون رفتیم بالا .جالب اینکه مسیح هم راه اومد کل مسیر را .
👇🏻برای برگشت مسیح خسته شدو تو بغلم خوابید .ما هم رفتیم مسجد کوه صفه نماز خوندیم .واقعا گرمای دلچسبی بود .کلی گرم شدیم و دوباره به سمت پایین حرکت کردیم .بابا هم رسیده بود پایین .
خوشم اومد از خودم 🥰🥰🥰امروز از خودم همت نشون دادم .
بچه های خوب و عزیزم از همراهی شما هم سپاسگزارم.
ساره عزیز ببخشید که از راهی رفتیم که دکه و بوفه نبود و پفک نخریدی کلا خوردنی خوشمزه نخریدی ☺️☺️