علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
مسیحمسیح، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
سارهساره، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
نی نی وبلاگم.نی نی وبلاگم.، تا این لحظه: 1403 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
بابا حسینبابا حسین، تا این لحظه: 1402 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 1403 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

روزهای زندگی بچه های من

مامان گاهی عصبانی،،، اکثرا مهربون

خوشگذرونی های خانوادگی

1400/11/28 4:29
نویسنده : مادر خانه دار
118 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳برای ناهار رفتیم رستوران محمد .درچه .و بعدش هم باغ پرندگان.البته اصلا بهتون نگفتیم تا وقتی رسیدیم رستوران .ذوق کردید که شیک بود .علی و مسیح کباب گرفتن و ساره و من و همسری هم بریون گرفتیم.علی به این نتیجه رسید که بریون هم خوشمزه هست و دفعه دیگه هر دو تا را سفارش میده. 

 

بعد ناهار رفتیم باغ پرندگان .کلی طاووس داشت. 

👇🏻اینجا بچه ها دارن شکوفه میخورن و پرنده ها را هم شریک میکنن .ظرف شکوفه یه کم جلوتر از دست مسیح ول شد و مرغ ها سریع همش را خوردن😅

برای شام هم رفتیم خونه مامان جون .با کلی ذوق تعریف کردید که رفتیم رستوران .با بابا گفتیم ماهی یکبار بیایم رستوران البته اینجا یه کم قیمتهاش بالا بود ( در مقایسه با خیلی قبل تر که می‌اومدیم😔😔)

و جمعه ۱۴۰۰/۱۰/۲۴جمعه با دوستامون (سمیه ها ،سپیده و عاطفه با خانوادهاشون )رفتیم کوههای شیدان به صرف آش رشته .که همونجا درست کردیم

سر گرم درست کردن آش بودم و یادم رفته چند تا عکس مخصوص نی نی وبلاگی بندازم( صورت توی عکس مشخص نباشه ) حالا یه عکس گروهی می‌ذارم)

خیلی باد می اومد و برا برگشت نتونستم خیلی دوچرخه سواری کنم.بعد رفتیم  وسایل را گذاشتیم خونه و برای شام رفتیم خونه مادر...

شنبه ۱۴۰۰/۱۰/۲۵

ساره امروز کلاس زبان نداشت( ساعت ۴ شنبه و دوشنبه کلاس داره)ما هم تصمیم گرفتیم با مترو بربم کوه صفه .البته حسین هم میخواست با همکاراش بره .ما تا خوابگاه رفتیم با مترو و بعد حسین ماشین را گذاشته بود خوابگاه .سوییچ را داده بود نگهبانی.ما تا صفه با ماشین رفتیم و دوساعت کامل برا خودمون رفتیم بالا .جالب اینکه مسیح هم راه اومد کل مسیر را .

👇🏻برای برگشت مسیح خسته شدو تو بغلم خوابید .ما هم رفتیم مسجد کوه صفه نماز خوندیم .واقعا گرمای دلچسبی بود .کلی گرم شدیم و دوباره به سمت پایین حرکت کردیم .بابا هم رسیده بود پایین .

 خوشم اومد از خودم 🥰🥰🥰امروز از خودم همت نشون دادم .

بچه های خوب و عزیزم از همراهی شما هم سپاسگزارم.

ساره عزیز ببخشید که از راهی رفتیم که دکه و بوفه نبود و پفک نخریدی کلا خوردنی خوشمزه نخریدی ☺️☺️

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)