ادامه عید فطر (۱۴۰۰/۲/۲۴.جمعه)
Useصبح بابا گفت بریم بیرون ناهار بخوریم .به خاطر کرونا این دو روز قرار بود راهها بسته باشه .پس ما هم بیرون شهر نمیتوانستیم بریم .بقیه مرغ دیروز را الویه درست کردم و وسایل را جمع کردیم بریم شیدان ( کوههای بهارستان )علی از اون دفعه که مار دیده بود میترسید و میگفت اونجا نریم دیگه .
دوچرخه بابا و ساره را برداشتیم .علی هم اصرار کرد دوچرخه اش را بیاریم .بابا گفت بدون کمکی ..
علی اولش گفت نمیتونم اما بعد که کمکی را باز کردیم کلی ذوق کرد و قرار شد جایزه پفک بخریم .
رفتیم دنبال آبجی ساره و رفتیم .جای جدیدی را بابا پیدا کرده بود .قشنگ بود و سایه هم به خاطر تخته سنگ ها بود اما پر از مگس بود .
👆👆در حال ناهار خوردن هستیم .عکس وسط علی« آگاما» شده .بعد از اینکه دوتا بزمجه دیدیم وخوشش اومد ،مثل اونا رو سنگ ایستاد.( رنگ قشنگی داشتن ).
عکس سوم هم بابا داره به ساره کمک میکنه بر ه بالای سنگ .سریع باد و بارون شد و ما هم اومدیم.البته به نوبت سوار دوچرخه شدیم .حتی علی هم با اون باد شدید سوار شد .
بعدش رفتیم با دوستامون عصرونه خوردیم .البته ساره خسته بود و دوست نداشت و بعد گفت من اذیت بودم اونجا .چون حجاباشون درست نبود 🧐🧐( این را درست گفت )
شب هم که برگشتیم مسیح تب ۴۰ درجه داشت .با پوست خیار و پاشویه و استامینوفن بهتر شد .چون با لباس کم کلی سوار دوچرخه بابا بود.
👆این را آبجی ساره برای عکس علی درست کرده( گیف) اما حالا متحرک نیست.خوشحالی علی جالب بود .