یه گردش نوروزی در شهر
عمه مریم زنگ زد که بریم ماهان را ببریم کنار رودخونه ...ساره نیومد .من و بابا و مسیح و علی عزیزم به همراه ماهان رفتیم سمت پل خواجو ...توپ بازی کردن ..
یه کم رفتن آب بازی
و بعد رفتیم گلستان شهدا .زیارت شهدا .براتون مزار یوشع نبی را توضیح دادم (البته چند بار قبلا گفتم که از ۱۲۴هزار پیامبر یکیشون اصفهانه🙄)
علی عزیزم زیاد سوال میپرسه اما چون با ماهان بود زیاد در مورد جنگ و اینا نپرسید ...
آرامگاه آقای مظاهری رفتیم ..و اینگه با جدیت به علی میگفتم سال ۹۶فوت شدن که تو نبودی (با مسیح قاطی کرده بودم )خندشون گرفته بود از گیج بودن من 😪
قبل رفتن از نانوایی روبرو گلستان نون داغ جو خریدن و خوردن و موقع برگشت دوباره نون گندم خریدن ..(با چنان لذتی میخوردن که من روزه دار هوس میکردم)
گفتم کاش همیشه به جای درخواست چیپس و پفک ،نون داغ میخواستن ...
جای ساره خالی بود ..
بعد اومدیم خونه مامان جون دوباره یه کم بازی باps.
در آخر عمه مریم را رسوندیم ترمینال کاوه ...میخواست بره اراک ...