علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
مسیحمسیح، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
سارهساره، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
نی نی وبلاگم.نی نی وبلاگم.، تا این لحظه: 1403 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
بابا حسینبابا حسین، تا این لحظه: 1402 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 1403 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

روزهای زندگی بچه های من

مامان گاهی عصبانی،،، اکثرا مهربون

پیاده روی کربلا۱۴۰۲

1402/6/11 5:59
نویسنده : مادر خانه دار
90 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بچه های قهرمان....ساره ،علی و مسیح (این  متن را دارم از خاک عراق براتون میذارم ،تو راه برگشت به مرز خسروی هستیم و بابا میخاد که اینترنت تموم بشه و من یادم اومد که خیلی وقته ویزی براتون ننوشتم 😍)

امسال هم تصمیم گرفتیم که برای پیاده روی اربعین راهی بشیم و اصراری نداشتیم که شما بیاید(البته هزار بار گفتم دوست دارم با هم باشیم😊)...

سختیهایش را به جون خریدم ..؟(بماند که گاهی در راه عصبی شدم)

اول سفر خاله سمیه و آقا داوود و سمیرا و زندایی مینا باهامون بودند .

گاری که خاله آورده بود هم بد نبود گاهی علی هم سوار میشد ...

اما خیلی حوصله پیاده روی نداشتن و با ماشین رفتن...و غر غر ها کم کم زیاد شد ..که چرا ما با ماشین نرفتیم؟؟؟؟

امسال از طریق العلما اومدیم..خلوتتر و خنک تر بود ...استرس گم شدن بچه ها را نداشتیم ....

ما هم خسته می شدیم و هوای گرم را دوست نداشتیم. ...اما ساره میگفت شما متوجه نمیشید...

بالاخره رسیدیم کربلا ..

امیدوارم اثر تربیتی عکس نداشته باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)