علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
مسیحمسیح، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
سارهساره، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
نی نی وبلاگم.نی نی وبلاگم.، تا این لحظه: 1403 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
بابا حسینبابا حسین، تا این لحظه: 1402 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 1403 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

روزهای زندگی بچه های من

مامان گاهی عصبانی،،، اکثرا مهربون

یه گردش نوروزی در شهر

عمه مریم زنگ زد که بریم ماهان را ببریم کنار رودخونه ...ساره نیومد .من و بابا و مسیح و علی عزیزم به همراه ماهان رفتیم سمت پل خواجو ...توپ بازی کردن .. یه کم رفتن آب بازی  و بعد رفتیم گلستان شهدا .زیارت شهدا .براتون مزار یوشع نبی را توضیح دادم (البته چند  بار قبلا گفتم که از ۱۲۴هزار پیامبر یکیشون اصفهانه🙄) علی عزیزم زیاد سوال میپرسه اما چون با ماهان بود زیاد در مورد جنگ و اینا نپرسید ... آرامگاه آقای مظاهری رفتیم ..و اینگه با جدیت به علی میگفتم سال ۹۶فوت شدن که تو نبودی (با مسیح قاطی کرده بودم )خندشون گرفته بود از گیج بودن من 😪 قبل رفتن از نانوایی روبرو گلستان  نون داغ جو خریدن و خوردن و م...
11 فروردين 1403

Ps5

نمیدونم چرا تو عنوان 5انگلیسی تایپ نشد😖 علی مهربونم از سفر که برگشتیم مامان جون دعوتمون کرد خونشون . عمه مریم و ماهان هم بودن و اسباب بازی جدید ماهان😱 دسته بازی(ps5)و بازی ماین کرافت .... جالبه با اینکه اولین بار بود میدیدی .مسلط بودی به بازی با دستگاه 😍 مسیح هم دوست داشت .... نیم ساعتی بازی کردی بعد شام گفتی سرم درد میکنه ،بالا آوردی و خوابیدی (البته سردیت شده بود و نگاه کردن به تلویزیون مزید بر علت بود .) اما ادامه داستان فردا صبح و روزهای دیگه ..... من از این دسته بازیها میخام  .....اسمش را هم درست نمیدونستی ... Play station را برات توضیح دادیم .. در نهایت بابا قیمتش را از دیجی کالا بهت گفت ....۲۵می...
11 فروردين 1403

معلم کودکان استثنایی

سلام بچه های خوبم . ببخشید اگر امسال یهویی رفتم سر کار و شدم معلم . اگر به درسهاتون نمیرسم ..😔 اگر ظهر ها که میام خوابم می بره🤭   اگر علی دوست نداره با همسایه بره مدرسه 🤕 اگر مسیح دوست نداره که مادر مواظبش باشه 🤩 اگر گاهی شستن فرم های مدرسه دیر و زود میشه .. بی برنامه نشدم فقط یه کم برنامه ام عوض شده. _ساره مهربان تعجب کرد که شدم معلم کلاس هفتم و هشتم . _بهم میگه نون و آبت نبود که رفتی سر کار... .. برام دعا کنید که نظم زندگی ام به هم نریزه ...
25 دی 1402

بوشهر یهویی

سلام . اصفهان هوا فوق العاده کثیف بود...از اول هفته تعطیل بود ... اما هر روز را شب قبل اعلام میکردن .با اینکه با چشم عادی آلودگی پیدا بود .😔 بالاخره سه شنبه و چهارشنبه را با هم اعلام کردند و من و بابا صبح سه شنبه  ساعت ۷صبح تصمیم گرفتیم راهی سفر شویم...شمال هتل  خالی بود و جنوب نه .... تصمیم شد جنوب و چادر خوابی .‌‌‌‌‌... غر غر شماها(علی و ساره)برای کلاس آنلاین بود ..به جان خریدم غرغر ها را 😍(خاطره سفر برام مهمتر بود ..البته درس هم جای خود ) 👇جوابیه معلم ها ...علی تو راه آنلاین بود .😪 راهی شدیم . 👇ناهار روز اول .اطراف یاسوج .هوا قابل مقایسه با اصفهان نبود ... 👇...
16 آذر 1402