قایق وشکستگی
سلام بچه های مهربونم من .
ما روز جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰رفتیم رحمت آباد .قایق بادی را بردیم بند قادر.خیلی خوش گذشت .خانواده دایی حمید و دایی محمد هم بودند .👇
مرحله بعد قایق سواری ،توی خونه تمیز کردنش هست .ما دوباره توی خونه قایق را باد کردیم .شما ،بچه ها گفتید جمعش نکنید تا بازی کنیم .ظهر دوشنبه ۲۲ شهریور نشستید لب قایق ،سه نفری.قایق برگشت توی کمرتون.مسیح گریه کرد نیم ساعت و بعد از خستگی خوابش برد .چند روز دستش را زیاد تکون نمیداد.تا چهارشنبه که عمه مریم اینا اومدن اصفهان .به حسین آقا ( پزشک ارتوپد)دستش را نشون دادم و عکس نوشت .صبح پنجشنبه۲۵ شهریور عکس گرفتیم و گچ 😔به دلیل شکستگی مچ دست چپ . ،👇
روز ۲۹ شهریور خونه مامان جون ساره میخواست علی را تربیت کنه( همون زدن🤣🤣)انگشت شصت درد گرفت و فرداش دکتر و گچ👇تازه گریه های ساره که نمیخواستم گچ بگیرم .ساره جون بیشتر نگران وضو گرفتنش بود .وضوی جبیره را بهش یاد دادیم میگفت نمیدونم درسته یا نه ؟ رساله را آوردم و براش خواندم.و بعدش میگه فکر نمیکردم نداشتن انگشت شصت زیاد لازم باشه.حالا میبینم همشون به درد میخورن😘
توی راه که من مامان داشتم ساره را میبردم دکتر افتادم زمین با دوچرخه و کشکک پای چپ من هم داغون شد .البته فقط کوفته شد اما تا دو سه روز نتونستم خم کنم زانو را .👇این عکس زانو مامان 😅😅😆
ماه صفر هست و ما صدقه کنار گذاشتیم .نمیدونم چرا اینجوری شد .به ساره جون گفتم سلامتی بهترین هدیه ای هست که خدا به ما داده .و ما باید شکر گذار این نعمت باشیم .🤲🤲علی میگه ساره مامان حالا یه بچه داره ،اون هم من هستم .و بعد از درد پای من میگه بابا الان یه بچه داره زن هم نداره 🤣🤣