۰:۲۷پنجشنبه۱۴۰۰/۱/۱۹
بعد از اینکه خانواده دایی مهدی از خونمون رفتن تا یک ساعت بعد بیدار بودید .تازه علی میخاد برا اوریگامی ها تصمیم بگیره .😍
علی جونم از روزی که اوریگامی درست کرده تمام اونها را زیر تخت نگه داشته و حتی برای عید هم اجازه نداد بریزمشون بازیافتی .امشب که عرفان اومد اونها را ریختن بیرون و بازی کردن ....آخر شب حال نداشت جمعشون کنه گفت بریزمشون بازیافت😜بهش گفتم من کمکت میکنم جمعشون کنیم .حالا تو عکس داره تصمیم میگیره چکار کنه .
علی جونم این یه کارت تبریکه که خودت یه بار درست کرده بودی.قشنگ بود .از تو گوشی دیدی .همتت برایم جالب بود.😍
ظاین هم مسیح که تازه یادش افتاده بازی کنه .از وقتی از شیر گرفتمش ما میخوابیم و اون برا خودش میچرخه تا بخوابه .چند بار هم رفته تا آبجی ساره کمرش را خارونده و بعد خوابیده .
👆این نقاشی را انگار ریحانه کشیده .برای پسر ها .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی