علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
مسیحمسیح، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
سارهساره، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
نی نی وبلاگم.نی نی وبلاگم.، تا این لحظه: 1403 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
بابا حسینبابا حسین، تا این لحظه: 1402 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 1403 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

روزهای زندگی بچه های من

مامان گاهی عصبانی،،، اکثرا مهربون

سال نو مبارک

گل‌های قشنگم عیدتون مبارک .این اولین وقت تحویله که ما توی خونه هستیم . به خاطر بیماری کرونا مسافرت نرفتیم.امسال هم سفره هفت سین انداختیم .بیشتر دوام آورد😆داداش مسیح همون اول دوتا تخم مرغ ها پوست گرفت و خورد ظرف شکلات هم تا وقت تحویل خالی شد .راستی امسال مادر و دایی الیاس هم اومدن خونه ما .با هم سبزی پلو ماهی خوردیم . این هم عکس سفره هفت سین ساعتی بعد از وقت تحویل سال.( ساعت ۱ و۷دقیقه ظهر سال نو شد .) ...
1 فروردين 1400

کارت هدیه

علی جونم این کارت را عرفان دایی مهدی یه بار برای شما درست کرده بود خیلی دوستش داشتی .یه روز مسیح اون خط قهوه ای را کشید روی نقاشی. شما هم گفتی دیگه لازمش ندارم.من هم توی دفتر خاطرات  برایت نگهش داشتم..😘 ...
1 فروردين 1400

تولد ۹ سالگی ساره عزیز

ساره عزیزم هر سال ۲۷ اسفند که میشه دوست داری تولد داشته باشی و البته از اول اسفند روزها را می‌شماری.امسال هم دوست داشتی که عسل دوستت بیاد خونمون .اما نیومد .خاله سمیه و زندایی خودشون زنگ زدن که میان خونمون.به ریحانه و  عرفان هم زنگ زدم اومدن .بابای عزیز هم کیک و پفیلا خرید و اومد .قرار بود برای هدیه کتاب « ماکاموشی» بخریم .خودت گفته بودی.اما انگار دوست داشتی خودت هم بروی کتاب فروشی و گذاشتیم بعد با هم برویم .گفتی با ۳۰ هزار تومان هدیه خاله دوباره کتاب میخرم .خدا را شکر به سلامتی تموم شد . زندایی صفیه هم برایت گردنبند و یه گل خوشبو آورد . ...
28 اسفند 1399

جنگ نرم

علی و ساره عزیز چند وقتی یه بار از این کارها میکنید .البته بیشتر بعد از اینکه کسی میاد خونمون و می‌ره روی تخت ساره این برنامه پیش میاد .دیروز هم دانیال و مجتبی برای تولد ساره اومده بودن رفتن تو تختش .و شروع شد دعوا و سر و صدا 😂 ...
28 اسفند 1399

اولین روزه کامل

ساره عزیزم بالاخره یه روز بیدارت کردم برای سحری خوردن .من روزه های قرضی میگیرم و شمااصرار میکردی که یه روز بیدارت کنم .چند بار پارسال نصفه گرفتی اما امسال هم دوست داشتی (۹۹/۱۰/۱۰ چهارشنبه) یه روزه کامل گرفتی .البته بعد از ظهر گرسنه شدی اما من بهت بخواب زیر کرسی تا افطار .🤗رفتم بیرون و برای شمای گل یه دفتر نقاشی هدیه گرفتم .امیدوارم بتونی روزه های واجب را هم بگیری .🌹🌹 البته علی دوباره غرزدکه چرا برای من نخرید و من برایش توضیح دادم . ...
15 دی 1399

املا

ساره جون امسال مدل های مختلف املا داشت.یکی از تمرین های دیروز هم پیدا کردن کلمات از درس بود.بعد با نمک یا حبوبات بنویسید.( مثلاً کلمه ۴ حرفی که صدای ح داشته باشه) ما با سنگ و صدف نوشتیم  بعد یه کلیپ قشنگ درست کردیم .ساره جون شما خیلی خوشحال بودی که مامان برنامه کلیپ را نصب کرده.بعد برای علی هم کلیپ درست کردیم.علی هم چند تا کلمه را که بلد بود نوشت ...
10 دی 1399

جشن قران ساره جون

ساره جون توی ۳۳ روز یاد گرفتید که قران را رو خوانی کنید.قرار شد جشن بگیریم .کیک پختم و چند تا عکس.امیدوارم که قران توی زندگیت باشه و راهت را روشن کنه .🌿💟 داداش علی هم برا خودش جشن  گرفت .البته بعدش با کتاب مثنوی هم عکس گرفت .از دیشب تا حالا میگه برام مثنوی معنوی بخون و من میخونم اون گوش میده .😍 اینم داداش مسیح و فوت کردن مدام شمع ها 🤭🤗 ...
4 دی 1399